ای صبا با توچه گفتندکه خاموش شدی ؟

چه شرابی به تو دادندکه مدهوش شدی ؟

توکه آتشکده عشق ومحبت بودی

چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی ؟

به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را

که خود ازرقت آن بیخود وبیهوش شدی

توبه صد نغمه زبان بودی ودل ها همه گوش

چه شنفتی که زبان بستی وخود گوش شدی ؟

خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل من !

نه گمان دار که رفتی وفراموش شدی

تا ابد خاطر ما خونی ورنگین از توست

تو هم آمیخته با خون سیاووش شدی