شعر شهریار در سوگ صبا
ای صبا با توچه گفتندکه خاموش شدی ؟
چه شرابی به تو دادندکه مدهوش شدی ؟
توکه آتشکده عشق ومحبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی ؟
به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود ازرقت آن بیخود وبیهوش شدی
توبه صد نغمه زبان بودی ودل ها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی وخود گوش شدی ؟
خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل من !
نه گمان دار که رفتی وفراموش شدی
تا ابد خاطر ما خونی ورنگین از توست
تو هم آمیخته با خون سیاووش شدی
+ نوشته شده در چهارشنبه دهم فروردین ۱۳۹۰ ساعت 20:39 توسط قیصری
|